آقامحمدی در گفتگو با مهر:
پرونده”تحول در نظم جهانی و عمق راهبردی ایران”؛
دهکده جهانی با کدخدای آن به موزه تاریخ پیوسته است/جایگاه ایران در نظم جدید
ابراهیم آقامحمدی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس معتقد است: شکاف نژادی – قومیتی در درون خود آمریکا هم هست و قطع و یقین اینها آقایی یک فرد را نمیپذیرند. دهکده جهانی با کدخدای آن به موزه تاریخ پیوسته است.
خبرگزاری مهر- گروه سیاسی: رهبر معظم انقلاب در ماه های اخیر در چند نوبت به موضوع عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران و ضرورت بهره گیری از آن پرداخته اند از جمله در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری فرمودند:« ما در بیرون کشور هم ظرفیتهاى مهمى داریم؛ طرفدارانى داریم، عمق راهبردى داریم؛ در منطقه، در کشور؛ بعضى بهخاطر اسلام، بعضى بهخاطر زبان، بعضى بهخاطر مذهب شیعه؛ اینها عمق راهبردى کشور هستند؛ اینها جزو توانایىهاى ما هستند؛ از همهى این توانایىها باید استفاده کنیم. فقط هم در منطقه نیست، ما در آمریکاى لاتین عمق راهبردى داریم، در قسمتهاى مهمى از آسیا عمق راهبردى داریم، امکاناتِ استفاده داریم؛ از اینها بایستى استفاده کنیم، اینها کشور را قوى خواهد کرد».
خبرگزاری مهر در سلسله یادداشت ها و نشست هایی به این موضوع مهم و بررسی ابعاد و مصادیق آن خواهد پرداخت.
در ادامه گفتاری اختصاصی از ابراهیم آقامحمدی نماینده خرم آباد در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی را میخوانید:
یک سنت ثابت بر حرکت تاریخ حاکم است و آن اینکه هیچ قدرتی نتوانسته خودش را جاودانه نگه دارد؛ چرا که تحولات تاریخ در اختیار یک نفر یا یک جمع مشخص و ثابت نیست و همه انسانها در آن شریک هستند و همه اثرگذارند؛ لذا به صورت طبیعی ابرقدرتهای نوظهوری که به وجود می آیند خواهی نخواهی روزی سرنوشتشان، سرنوشت ابرقدرتهای قبل از خودشان خواهد بود.
روزی که امام به گورباچف گفتند از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ پیدا کرد، روشنفکران آن روزگار این اظهارنظر برایشان قابل پذیرش نبود. برای ما هم که اعتقادات الهی داشتیم، پذیرش این مسئله دشوار بود و میگفتیم مگر می شود قدرتی که نصفی از جهان را تسخیر کرده، ۷۰ سال خدا را از زندگی مردم کنار گذاشته، به همین راحتی متلاشی شود و صدای شکستن استخوانهایش بلند شده باشد. ولی دیدیم که زیاد طول نکشید که گورباچف پایان امپراطوری مارکسیست را اعلام کرد و نکته جالب نوع سخنان وی بود. او از درون انسانها سخن گفت که مبتنی بر فطرت الهی است و عنوان کرد ما میخواستیم هنری را که خداوند به انسان داده بود نادیده بگیریم و نتوانستیم انسان ها را در این رابطه با خودمان همراه کنیم.
با فروپاشی شوروی و امپراتوری آن، دولت امریکا احساس کرد با پایان مارکسیسم آنها قدرت بلامنازع دنیا شدهاند، اما طولی نکشید که در یک فاصله زمانی کوتاه، با چالش سنگین و گریزناپذیر ضربههایی که سنت تاریخ بر این ها تحمیل میکند مواجه شدند و این گرفتاری و چالش همچنان ادامه دارد؛ آنها با امواجی از مشکلات مواجهاند که نمی دانند به کدام سمت بروند.
متفکران غربی از حضور اروپا و آسیا به عنوان قدرت های جهانی در آینده نزدیک سخن میگویند
یکی از متفکران غربی میگوید عصر حاکمیت و یکجانبه گرایی امریکا به طور یقین دیر یا زود به سرخواهد آمد. این نکته همان بیان سنت تاریخ است. این اندیشمند میگوید قرائن این را می گوید و اروپا و آسیا در این سیر اجتناب ناپذیر فراز و فرود قدرتها وارد عرصه قدرت های جهانی میشوند. این چیزی است که متفکران امریکا هم میگویند و سنت تاریخ هم آن را تایید میکند، اما در کنار این سنت و تئوریها، آدم قرائنی میبیند و نیز صحنههای واقعی و عینی که در دنیا رخ می دهد بر افول قدرت به طور شفاف تاکید دارد و من به همین مناسبت بیشتر بعد عملی و عینی را محور توجه قرار می دهم.
اوباما و خبر از زلزلهای قریب الوقوع در کتاب جسارت و امید
امروز بحث اقتصاد و فناوری در اختیار یک قطب مشخص نیست و در دنیا گسترده شده است. امروز دیگر آمریکا نیست که حرف اول را در اقتصاد، بانکداری و فناوری بزند. شما کتاب جسارت و امید اوباما را مطالعه کنید. او در این کتاب از زلزله ای که رخ نداده اما در حال رخ دادن است سخن می گوید. او در این کتاب با تاکید میگوید ما داریم عقب میمانیم و زنگ خطر به صدا درآمده است.
این شکاف نژادی – قومیتی در درون خود امریکا هم هست و قطع و یقین اینها آقایی یک فرد را نمیپذیرند. دهکده جهانی با کدخدای آن به موزه تاریخ پیوسته است و دیگر واقعیت ندارد. الان هم مشخص شده که این حرف ها اساس و پایه نداشته و تضاد ملت ها سرجای خودش هست.
ضربه به هیمنه ابرقدرتی امریکا از نشانه های فروپاشی امریکاست. برج های دوقلو نماد اقتدار امریکا بود. امریکا ادعا دارد که از لحاظ اطلاعاتی بر دنیا اشراف دارد. اما هواپیمایی به ان عظمت در فضایی که در سیطره رادارهاست، خود را به برج کوبید.
امریکا در عین حال که یک غول وحشتناک و مخوف از سازمان سیا و اف بی آی در افکار عمومی ساخته که همه تغییرات جهان زیر سر اینهاست و همه چیز در کنترل آن ها قرار دارد، اما بن لادن نیرو می فرستد، با هزینه امریکایی ها تربیت می شوند و با حفظ اعتقادات خود در دل امریکا پرورش پیدا می کنند و هم رنگ امریکایی ها میشوند و رادار سازمان های اطلاعتی آمریکا نمی توانند ردی از آن ها بگیرند و ناگهان با یک عملیات هیمنه امریکا را ساقط می کنند. این امر یک عملیاتی خرابکارانه نبود، کاری بود که شاکله اقتصادی و سیاسی امریکا را نابود کرد و به هم ریخت و ضربه پذیری این غول را که کسی به ظاهر نمیتوانست به آن نزدیک شود، کاملا آشکار کرد و در ساختار حاکمیت امریکا وحشت ایجاد کرد. آنها از این قضیه بسیار هراسیدند. یعنی واقعا احساس کردند که امنیت ندارند.
آمریکا از ارسال نیروی زمینی برای مقابله با داعش هراس دارد
امریکا در دهه گذشته ماجراجوییهای بسیاری داشته؛ ثروت کشورها را غارت کرده اما هزینه هایی از نظر اقتصادی و روحی و روانی بر ساختار حاکمیت آمریکا وارد شد که امروز وحشت دارد برای مداخله به دیگر کشورها وارد شود. در بحث ائتلاف به اصطلاح ضد داعش می گوید من نیروی زمینی نمیفرستم. واقعا جرات ندارد روی زمین با دشمن رو به رو شود. امریکا دیگر قدرتی نیست که هر چه ضربه بزنی اثری بر او نداشته باشد. ترسیده است. تا دیروز نمی ترسید و مثل دیوانه هر ضربه ای به پیگرش میخورد، احساس درد نمیکرد، اما الان احساس درد کرده که می گوید نیروی زمینی به میدان نمیآورم. فقط بمباران هوایی. چرا؟ چون میداند آسیب پذیر است و نمی خواهد هیمنه نظامی اش توسط یک عدهای در هر جای جهان چه افغانستان، چه امریکای لاتین، چه خاورمیانه یا … شکسته شود و این نشانه آسیب پذیر شدن این ابرقدرت از نظر نظامی و روحی است.
مورد دیگری که باز نشانههای افول ابرقدرتی امریکاست همین ایجاد تشکلهایی علیه داعش و… است. این یکی از راهکارهای حفظ ابرقدرتی است و از روی ناچاری آن را برگزید.
ورود مستقیم آمریکا در خاورمیانه مرگ ابرقدرتی او را در پی دارد
اما تولد داعش خود حکایتی پیچیده و رمز آلود است. با توجه به جمیع مطالب و شواهد باید گفت یک جریان در دنیای اسلام خلق می شود تا بتواند یک ضربه گیر برای انقلاب اسلامی باشد. انقلاب اسلامی به سرعت جهان اسلام را متحد و یک قطب میکند و آن وقت این اسلام در مقابل امریکا میایستد. لذا غرب در درون خود کشورهای اسلامی مزدورانی را پرورش داده، پول داده، سلاح می دهد، حمایت های رسانه ای و سیاسی می کند تا به این سیر آسیب بزنند. کاری که امریکا توسط داعش در خاورمیانه کرده اگر خودش وارد می شد، مرگ ابرقدرتی امریکا را در پی داشت.
یک مشت تکفیری نفهم متحجر، آلت دست اینها شدند و آمدند در کشورهای محور مقاومت کاری کردند که آسیب های زیادی به این کشورها وارد آمد. نمیخواهیم که عملکرد حاکمان کشورهای اسلامی را تایید کنیم و اتفاقا به خیلی ها انتقاد است. قذافی با فضایی که درست کرده بود سرانجامش این بود که یک روز گرفتار شود. ارتش سوریه یک ارتش قوی بود و این ها توسط همین جریان های ایجاد شده ضعیف شده و به راحتی قابل بازسازی نیست و بهترین حالت را برای رژیم صهیونیستی به وجود آوردند. چقدر باید هزینه می کردند که ارتش سوریه را به این حال و روز درآورند؟ چقدر باید کشته می دادند و هزینه سلاح میدادند؟، اما به راحتی توسط جریانی که ایجاد کردند این آسیبها و ضربه ها را زدند. در مصر هم کاری کردند که اصلا معلوم نیست چه اتفاقی دارد می افتد. این ها همه مواضع دفاعی است که امریکا گرفته برای حفظ ابرقدرتی خودش و اینها همه نشانههای بیمار شدن این ابرقدرت است. افول این ابرقدرت است.
انقلاب اسلامی از روز اول معترض به نظم حاکم بر جهان بین الملل بود
انقلاب اسلامی از روز اول متعرض به این نظم بود و می گفت این نظم عادلانه نیست و بر اساس قدرت و نه قوانین بین الملل به وجود آمده است. هر کس زور دارد، حرف خودش را به کرسی می نشاند و هر کس زور ندارد مجبور است زوری که آن ها می گویند به عنوان قانون بپذیرد.
این نظم مورد اعتراض جمهوری اسلامی بوده و به تبع آن امروز مورد اعتراض بسیاری از کشورها قرار گرفته است که این نظم فعلی جهان بر اساس جنگ سالاری و قدرت سالاری است و عدالت نیست و سازمان ملل چیزی جز یک بازی نیست. هر کس که زور دارد دستور می دهد. امروز سازمان ملل در سیطره امریکا قرار دارد. چیزی به عنوان نظر سازمان ملل جایگاه ندارد.
نظر پوتین و حاکمان روسیه درباره نظم جهانی
این حرف جمهوری اسلامی ایران بود از اول تا حالا و امروز بسیاری از افراد که قدرت هم دارند روی این قضیه تمرکز کردهاند. پوتین در یک مصاحبهای درباره نظم جهانی میگوید که رویکرد یک جانبه گرایانه در دنیای امروز مورد قبول نیست. وقتی جهان تک قطبی شود یک قطب این توهم را دارد که همه مسائل را می توان از طریق قدرت حل و فصل کرد. به هر حال پوتین کسی است که تفکرش این است که برگردد به تضاد گرایی. یعنی احساس می کند روسیه با فروپاشی شوروی خیلی از امتیازات را از دست داد. یک غفلت شد و فکر می کند که ما همان شوروی هستیم. الان شکل عوض شده است ولی پایه های آن قدرت و آن ملت موجود است. ما هم هستیم به عنوان رهبران روسیه. ما این اجازه را نمی دهیم که دنیا تک قطبی شود. تنها زمانی که توازن قوا وجود داشته باشد، شرایط مطلوب برای مذاکره و مسائل جهان مهیا می شود. می گوید این نظم باید به هم بخورد. من پوتین حرفم را با منش رهبرانی میزنم که روزی سیطره داشتند بر دنیا. می گویم که این تک قطبی باید از بین برود و پای آن هم محکم ایستاده است.
چندی پیش در سفری کاری به مسکو رفته بودیم؛ رئیس دپارتمان یکی از مراکز پژوهشی با ما صحبت کرد. معلوم بود فرد متخصص و کارآمد و سیاستمدار باتجربهای است و جدی و خوش فکر در رابطه با حریف. خیلی راحت پیش ما گفت که اجازه نمی دهیم در قلمرو ما رقیبی پیدا شود. ما باید این رقیب را سر جای خود بنشانیم. گفت این اوکراین که احساس کرد از زیر سلطه بلوک ما خارج شود، باید تاوان پس دهد که درسی باشد برای دیگران. پیش بینی او این بود که مردم اوکراین بزودی به دامن ما برمیگردند و حاکمان فعلی تغییر خواهند کرد. امریکا محدوده ای دارد که نباید از آن محدوده خارج شود و اگر بخواهد پایش را فراتر بگذارد، ما اجازه نمی دهیم.
تفکر اوراسیاگرایی روسهاست
یک مورد دیگر برای افول قدرت، تفکر اوراسیاگرایی روسهاست. به هر حال اینها می گویند که بحث جهانی شدن که در غرب مطرح شده است جهانی شدن نیست، امریکایی شدن است و ما باید طوری عمل کنیم که آن ها بدانند این حرف مفت است و دنیا امریکایی نخواهد شد. امریکا کشوری است در قطعه ای از این جهان. نه اینکه بگوید می خواهم بر جهان سیطره داشته باشم. لذا این ها آمدند یک قطب و قدرت دیگری را ایجاد کنند و شرق گرایی را در مقابل غرب گرایی که به امریکا ختم می شود مطرح کردند. یعنی اوراسیاگرایی به سمت بلوک شرق رفتن است و بار دیگر تجدید دو قطبی شدن است.
دخالت روسیه در کریمه ابرقدرتی امریکا را به تمسخر گرفت
مورد دیگری که ابرقدرتی امریکا را به چالش کشاند، و به تمسخر گرفته، بحث دخالت روسیه در بحث کریمه بود. اگر این ابرقدرت و کدخدای جهانی است کدخدا باید بتواند ده را اداره کند، نباید بگذارد کس دیگری تجاوز کند به زمین دیگری روسیه در کریمه ورود جدی کرد و گفت اگر مخالفید اقدام کنید. آن جا را گرفت و راه به آب های آزاد پیدا کرد که این خیلی آشکار تضعیف روابط حقوقی بین الملل است که اثبات کرد هیچ کس نیست که از این جلوگیری کند. قدرت بلامنازعی وجود ندارد که مانع این شود. میخواد ثابت کند که این ابرقدرتی که امریکا مطرح میکند قابل اثبات نیست. حتی اروپایی ها هم که رفتند در کنار امریکا قرار گرفتند جز یک سری تحریم ها و… جسارت این را که ورود جدی تری کنند نداشتند.
ابرقدرتی امریکا فقط یک ادعاست
این هم یک دلیل آشکاری است که قدرتی در جهان حاکم نیست، این قدرت فقط ادعاست و حقیقت ندارد. هر کجا هم جلویش بایستی عقب می نشیند. در جاهایی که ورود کرد آن قدر سربازانش را زدند که اعلام کرد دیگر سرباز روی زمین نمیآورم و فقط بمباران هوایی میکنم. در مسائل اقتصادی آسیب دیده و همهاش دنبال جمع کردن خودش است و دیگر از آقایی جهان دست برداشته است. هیرو هیتو امپراتور ژاپن یک بار ادعای خدایی کرد. لحظهای که بمب فرود آمد آن لحظه احساس کرد باید این خدایی را رها کند و نوکر دیگران بشود که بماند. امریکا هم که چنین ادعایی داشت امروز دارد به این سمت می رود که من خدای زمینم، اما آن قدر آسیب دارد بهش وارد می شود که دارد کم کم دست از این خدایی بر می دارد م فکر دیگر می کند.
امریکا ایران را تحریم کرده است. تحریم سیاسی کرده یعنی هیچ کس حق ندارد در سطح بالا با ایران مذاکره کند. رفت و آمد نباشد. ایران باید منزوی شود. تحریم اقتصادی و بانک و بیمه و … اما آن فشارهای زورمدارانه برای تحریم ایران گسست. در بحث اقتصادی جان کری شرکتهایش دارد واسطه می فرستد ایران برای ادامه همکاری. در نظم بینالملل چیزی به عنوان اینکه در سیطره امریکا باشد وجود ندارد. دیدار رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر انگلیس با رئیس جمهور ایران یا دیدارهای وزیر خارچه ما نشان میدهد آن هیمنه از هم پاشیده است. اگر واقعا ابرقدرت است باید یک گونه باشد که مدیریت خلاق داشته باشد و نگذارد که این کارها صورت بگیرد. این کارها از بین رفت و پاشیده شد و این قدرت زورمدارانه که با زور مردم را آورده بود در صف تحریم ایران نتوانست آن ها را نگه دارد. لذا بحث ابرقدرتی امریکا و تک قطبی جهان اضمحلالش یک واقعیت است که بسیاری از نشانه های آن هویدا شده و خود را نشان داده است.
ایده انقلاب اسلامی گسترش عدالت در دنیاست
ما کشوری هستیم که انقلاب کردیم. رهبری چندی پیش اعلام کردند که من انقلابی هستم و دیپلمات نیستم. انقلاب اسلامی یا هر انقلاب دیگری یک ایده ای دارد. ایده انقلاب اسلامی گسترش عدالت در دنیاست. برخورد با زورمداری است و دفاع از ضعیف و آنی است که قدرت ندارد. ایستادن در مقابل زورگویان است. امروز دنیا به هم ریخته است. ما باید با همان فرهنگ و روحیه انقلابیمان حرکت کنیم. اگر امام امروز بود دست از شعارهای انقلابیاش می کشید؟ شعار امام این بود: جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم. این شعار قرآن است. آن کس که به عدالت و حقوق انسانی تجاوز می کند باید جلویش ایستاد. ما یک فرهنگ و یک مذهب داریم که کوچکترین نابرابری را نمیپذیرد. بر حقوق انسان ها تاکید دارد؛ بر دفاع از مظلومان ولو اینکه این مردم هم کیش آن نباشند، تاکید دارد. شعار اسلام این است که از حقوق او هم دفاع شود. در موقعیتی که دنیا واقعا به هم ریخته است و نظم جدید دارد شکل می گیرد، ما کشور مهمی هستیم. ما دنیا را به هم ریختیم.
قطع و یقین بیداری های اسلامی و بیداری های آزادی خواهانه ملت های غیر اسلامی این ها بیشترش نشات گرفته از فرهنگ ما و انقلاب ماست. این فرهنگ سعادت انسان را می خواهد. رفع ظلم و تجاوز را میخواهد و به دنبال امنیت و سلامت است. مکتب ایده آلی است که دنیا و آخرت را می خواهد. پس اگر ما فعال عمل کنیم قطعا ایران یکی از محورهای قدرت در قطب بندی آینده خواهد بود. البته الحمدلله کار هم دارد به همین صورت پیش می رود یعنی غفلت نشده است و روحیه انقلابی رهبری انقلاب که خسته نشده است و تمایل به رفاه دنیا پیدا نکرده است.( اگر این تمایل ایجاد شود، انسان در هر جایگاهی باشد زمین گیر می شود و زمین میخورد). سرنوشت خیلی از انقلابها را که می خوانید میبیند که در ابتدا رهبرانش جدی بودند و روحیه مردمی داشتند و رعایت عدالت را می کردند ولی همین که آمدند این رفاه را دیدند و جایگاه و مقام برای آن ها چیزی شد که نمی توانستند آن را کنار بگذارند و همین شد که از راه جا ماندند و راه را تا آخر طی نکردند.
خوشبختانه رهبری انقلاب از جمله افرادی است که هوشمندانه و وفادارانه بر این محور است و برعهد اول است و در مسیر امام(ره) گام برمیدارد. او تذکر و هشدار به ما می دهد که اگر بتوانیم در ارتباطات قوی تر شویم، سفیران خوبی داشته باشیم در حوزه های مختلف و ارتباطات جهانی را فعال کنیم، با فرهنگ و شعاری که داریم قطعا یکی از محورهای قدرت در نظم آینده جهان خواهیم بود.